Armin3D.com

در بخش بدون دسته بندی — admin @ 5:39 pm October 3, 2021
تجربه خودم از زمان مرگم

تجربه خودم از زمان مرگم فقط 2 بار در تمام عمرم مردم و زنده شدم در این 2 بار که مردم و دوباره زنده شدم یکبار در اختیار خودم بود ولی بار اول که مردم اختیار دست خودم نبود و خود به خود به زندگی پس از مرگ برگشتم شاید هم هنوز زنده واقعی نیستم و کاملا مردم اما دارم مثل همه ادمها زندگی میکنم شاید هم افرادی هم مثل خودم بارها مردند و زنده شدند ولی نمی دانند که واقعا زنده هستند یا از دنیا رفتن چون هیچ فرقی بین ادمهایی که هرگز نمردند نداریم مثل همه راه میریم غذا میخوریم و زندگی میکنیم اما بعضی وقتها چیزهایی احساس میکنم مانند پیش بینی کردن وقتی پیش بینی درست از اب در میاد به خودم میگم حتما شانسی بوده و هیچ پیش بینی انجام نشده چند بار یادم میاد که پیش بینی کرده بودم در یک مسابقه فوتبال وقتی پنالتی شد بازیکن توپ را به تیرک افقی میزنه و توپ گل نمیشه یک بار پیش بینی کردم ماشین در یک خیابان در یک جاده بسرعت داشت میرفت گفتم این تا چند لحظه دیگه تصادف میکنه میمره دقیقا هر 2 بار درست انجام درامد یکبار هم یک خانومی که تومور مغزی داشت و بیمار بود به خانواده ش گفتم تا میتوانید به اون مهربانی کنید چون 6 ماه دیگه میمیره انها پس از مرگ ان هم 6 ماه که شد خیلی منو تحویل می گرفتند من گفتم حالا یه چیزی گفتم درست از اب درامد همه اینها را شانسی کی گفتم اما انها میگفتند این پیش بینی بود و شانسی نبود و جندین بار دیگه هم اینجور اتفاقات عجیب و غریب رخ داد افرادی که مثل من تجربه مرگ داشتند یه جورایی مثل من رفتار می کردند انها هم می توانستند پیش بینی کنند وقتی در حال مرگ بودم تنها در اتاقم در رختخواب بودم سن من هم 26 سال بود در یک لحظه احساس کردم بین زمین و هوا هستم شاعت 2 نصف شب بود هوا هم تاریک بود پس تا این لحظه همه چیز به واقعیت شباهت داشت تا به رویا بعدش گفتم من این بالا نزدیک سقف چیکار میکنم پایین را نگاه کردم خودم را دیدم که خوابیده گفتم من 2 تا شدم حالا کدامیک منم پایینی یا بالایی چه جوری بالا امدم در همین لحظه که در بالا بودم احساس خیلی خوبی از زندگی داشتم گویی همه لذتهای کشف نشده و کشف شده را با هم دارم و حتی تمام دنیا را میتونستم ببینم خیلی راحت ملیاردها سال نوری دورترین زمان و مکان را می دیدم که ناگهان صدایی شنیدم که می گفت داری لذت میبری یا نه گفتم خیلی خیلی هیجان انگیزه گفت از زندگی چی میخوای گفتم همه اون عمری که کردم به این لحظات نمیرسه این چیه و تو کی هستی چرا تمیتونم ببینمت گفت من اومدم پیشت تا با هم بریم به اون دنیا و داری میمیری اگر مرگ را دوست نداری میتونی برگردی به جسمت گفتم نه دوست دارم بمیرم اگر مردن همینه و واقعی هست و خواب نیستم اما شک دارم که این مرگ هست گفت لذتت را بیشتر میکنم در یک چشم به هم زدن دیدم وای جقدر احساس سبکی میکنم دیگه پول ثروت اصلا همه چیزهایی که در زندگی بود بریم در کنار این لذت هیچ بودند گفتم فقط یک لحظه فرصت بده برم به جسمم بعدش وقتی دیدم واقیعه با تو میام اون گفت نمیشه اگه برگردی به جسمت دیگه نمیتونم تو رو برگردانم و بمیری چون تو زنده شدی اما اگر لذتت کمه باز هم بیشترش کنم پیش خودم گفتم باید برگردم به جسمم ببینم رویاست یا واقعی تمام وسایل اتاقم در ان لحظه ای که بالا بودند مثل زمان بیداری بود مثل زمانی که زندگی می کردم صدا گفت خیلی به مرگ نزدیک شدی ببین همه دوستانت و همه فامیلهایت در کنار جسم تو هستند و میگن این که سالم بود اخه چرا مرد گفتم بر می گردم به جسمم اون فوری منو برگردوند به جسمم دیدم از بالایی خبری نیست فقط قبل از برگشتن اتاقم کاملا سفید شد و پر نور دیگه جایی رو نمی تونستم ببینم وقتی که به جسمم وارد شدم 2 دستی زدم توی سرم و گفتم دنیای به اون زیبایی رو از دست دادی اخه چرا شک کردی تو که داشتی لذت میبردی اما بار دوم یادمه یک سالم بود و همه جا برفی بود زمستان بود دکتر گفت این مرده و فردا دفنش کنید اما من می دیدم و می فهمیدم که چی پیش اومده خودم رو میدیدم که یک پارچه سیاه روی من انداختند و چند عدد برنج که بعدها پدر و مادرم برایم تعریف کردند که وقتی صبح شد دیدیم تو زنده شدی…..

نظرات

فعلا نظری ثبت نشده است

RSS نظرات برای دنبال کردن نظر ها.

امکان نظردهی در مورد این مطلب وجود ندارد

Powered by Armin3D.com™ © 2004/2024 - All Rights reserved ® - Contact us