تکیه گاهم تویی « Armin3D.com

تکیه گاهم تویی

در بخش بدون دسته بندی — admin @ 9:22 pm January 11, 2021

نگهت می کنم سیر نمیشم نمی تونم بفهمم کی شب شده کی روز شده تو لایق بهترینی از تو دارم یک ماه درست می کنم تا در قاب دلم فقط با تو هست که زمان زود میگذره بزارم قبل از اینکه تو رو ببینم لجظه ها ثانیه ها سالها بی حرکت بودند و دلم نمی خواست فردا رو ببینم و همیشه  در انتظار تو بودم تویی که  نمیشناختمت و نمیدونستم تو کی هستی کجا هستی و ایا اصلا تویی که  میخوام هست  یا نه سالها گذشت در تمام روزها و شبها بدون تو سپری گشت همه انهایی که شبیه تو بودند ارام از کنارم می گذشتند و من به همان نگاه کردن دلخوش بودم و می گفتم چقدر قشنگ هستند کاش یکی از اینها مال من بود ت اینکه  سالها همانجوری می اومدند و می رفتند اخرش در یک روز که از خونه اومده بودم بیرون دیدمت با خودم گفتم خودشخه این همونی هست که با  تمام  وجودم می خواستم بنظرم می اومد  سالهاست تو رو می شناختم از بس که در رویام  در ارزوهایم بودی تو برام اشنا می اومدی هر کاری کردم نگاهم کنی تو منو نمی دیدی و این بیشتر منو به سمت تو می کشید. اما چاره ای نبود هزار بار در مسیر رفتنم هر بار برمی گشتم  شاید تو منو ببینی اما  دریغ از یک  نگاه قلبم از جا داشت کنده می شد دیگه  نمی تونسم تحمل کنم تو رو پیدا کرده بودم  نمی خواستم از دستت بدم اما جه کنم که تو انقدر دور شدی که  از نظر ناپدید شدی  دیگه  ندیدمت تا اینکه یکسال  گذشت سوار ماشین بودم داشتم می رفتم دیدم داری تنهایی قدم میزنی اما یکی با من بود ماشین نمی تونست در اون  وسط خیابان  نگهداره اینبار هم نشدتا اینکه یکسال  دیگه  گذشت  سرنوشت اینگونه بود که سالی حداقل یکبار  تو رو  ببینم اینبار داشتم قدم میزدم دیدمت در انطرف خیابان داری به سمتی می ری فوری  بی درنگ  اومدم  انطرف  جاده مسیرم رو با تو یکی کردم  کم کم به تو  نزدیک شدم قدمهایم با تو یکی  شدند نگاهت کردم تو هم نگاهم کردی  چون  تقریبا به تو چسبیده  بودم گفتم سلام یک قناری  یا  بلبلی در قفس  فروشگاهی  در بیرون خیابان بود گفتم این  پرنده  چقدر زیباست دیدم با  تمام مهربانی به من نگاه کردی و دیگه با هم هم صحبت شدیم گفتم  سالهاست  دلم میخواست با تو اشنا  بشم  دوست بشم  رفیق  بشم تو هم گفتی من هم  سالهاست  دنبال یکی مثل تو می گردم گفتم عشق خطهای  موازی  رو به هم میرسونه ما به هم رسیدیم اه ان شب که ما یکی شدیم احساس می کردم  در اسمانها در حال  پرواز هستم و چون  قوهای  سفید همه  دنیا رو از اون بالا میدیدم دیگه  دنیام  دنیامون  تغیر کرد من از ان  لحظه  فقط  تو  رو می دیدم و دیگر  هیچی  نمی دیدم  اخرش  پیدات کردم  تویی که  نمیشناختمت اما  میدونستم  حس می کردم  وجود  داری  تقدیم  به  عشق  اتشینم   فقط با تو  زمان  زود میگذره ………….

نظرات

فعلا نظری ثبت نشده است

RSS نظرات برای دنبال کردن نظر ها.

امکان نظردهی در مورد این مطلب وجود ندارد

Powered by Armin3D.com™ © 2004/2024 - All Rights reserved ® - Contact us