خیلی خیلی خیلی میمیرم براش ازش سیر نمیشم وقتی از خانه بیرون میره و به اداره اش میره دلم براش تنگ میشه همیشه به خودم میگم نکنه یکی بیاد چشماشو از من بگیره اسمونم سیاه بشه دیگه خورشیدم را نبینم اون بی نظیره بعضی وقتها خشن و عصبانی میشه و این خیلی لذت بخشه چون یک مرد خوب نیازه مثل یک خروس یکمی چاشنی عصبانیت داشته باشه اون لحظه من براش کنیز میشم اسیرش میشم وقتی از من ایراد میگیره خوشحال میشم چون واقعا حق داره و واقعیت رو میگه یکبار یک نعلبکی استکان را داشتم اب میکشیدم اون گفت فقط اب نزن با دستت اون را خوب بشوذ من ناراحت نشدم خیلی هم خوشحال شدم البته اون یکمی وسواس هست اما همین وسواسی هم لذت داره طفلکی بیشتر وقتها در حال تمیز کردن هست با اینکه همه چیز تمیزه اینجوری وسواسی خوبه چون هم سرگرم میشه هم من میتونم خیلی نگاهش کنم بعدش خیلی خسته و کوفته میشه این فرصتیه که من می تونم مشت و مالش کنم نوازشش کنم از سبیلهاش بوس کنم اخه اون زیاد اهل عشق و عشقبازی بوسیدن و این حرفها نیست به صورت مدلهای قدیمی سک3 می کنه چیزی که مرعغ و خروس انجام میدن تا نیخوام اونو ببموسم میگه برو برو فقط همین کارش عذابم میده خیلی سخته ولی چاره چیه چون من تو این دنیا فقط اون را دوست د ارم تا حد پرستش اونو دوست دارم شوهرم قلبش اندازه یک گنجشکه ظاهرش ممکنه کمی خشن باشه اما باطن اون واقعا نرم و لطیفه هر چی که بخوام برام میخره